سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

کودکی آقا سینا

انتظار

يكي از عادتهاي سينا كوچولوي ما اينه كه به محض اينكه كسي زنگ خونه رو مي زنه مي ره درو باز مي كنه دمپاييشو پاش مي كنه مي ره دم در آسانسور واي مي ايسته ... حالا خدا نياره كه ما زودتر در و باز كنيم گريه و زاري كه من بايد باز كنم. اينم عكس سينا وقتي منتظر اومدن مامانش دم در آسانسور الهي فداش بشم نمي دوني چقدر لحظه شيرينه وقتي از آسانسور مي آي بيرون آقا پسرتو اينطوري مي بيني و مي گه سلام خسته نباشي هزار تا     ...
30 آبان 1390

خوردن خوردن

سلام به همه دوستان و عذرخواهي بابت تاخيري كه در نوشتن داشتم آخه اين روزا سرم يه مقدار شولوغ بود و با اينكه چند تا علس از آقا سينامون گرفتم ولي فرصت نشد بيام آپش كنم. خلاصه خوردن خوردن اسم يه بازيه كه سينا كوچولو خودش اختراع كرده و بسيار اين روزا علاقه منده كه اين بازي رو انجام بده خسته هم نمي شه.  طوري كه ديشب با اينكه خونه مادرجونيش بود و حسابي بازي كرده بود ولي بازم وقتي برگشتيم خونه نصف شبي مي گفت بازي كنيم چراغا رو خاموش كرديم كه بخوابيم بازم گريه مي كرد كه خوردن خوردن بازي كنيم. حالا بازيش اينطوري كه گاهي اون دنبال باباش مي دوه كه مثلا بخورتش و گاهي بابش دنبال اون مي كنه   مي بينيد چه دنياي ساده و نازي ...
30 آبان 1390

تولد

اينم جند تا عكس از تولدهاي يك سالگي و دوسالگي سينا كوچولو: تولد يك سالگيشو خونه مامان جوني گرفتيم ياد خاله اسما به خير كه جه حضور گرمي داشت و تولد دوسالگي سينا خونه خودمون بود تو شرايطي كه خاله اسما تو آی سی او  بستری بود و ما همه ناراحت و نگران...  خاله اسما كادوشو فرستاده بود يه كارت هديه قشنگ كه واسش يادگاري نگه مي دارم. مي ترسم وقتي سينا بزرگ شد يادش بره يه خاله اسمايي داشت كه خيلي دوستش داشت. (بهش مي گفت كولوجه... گاهي هم مي گفت مورجه تو چي هستي...) اینم یه هدیه جالب که از طرف مامان جون و باباجون گرفته (سکه طلا که با عکس خود سینا پرس شده البته کار خاله اسما بوده خدا رحمتش کنه روحش شاد شاد) اینم عکس سینا(٦ ...
30 آبان 1390

دندانپزشكي

با سلام ديروز پسركمو الهي فداش بشم برديم دندانپزشكي و دو تا از دندوناشو پركرديم  البته خيلي خوشحال شديم چون اين مرد كوچيك ما گذاشت كه خانم دكتر بدون بيهوشي كارشو انجام بده و اين براي ما خيلي خوشايند بود جريانش مفصله چندين دندانپزشكي برديم و همه گفتن چون كوچيكه بايد بيهوشي بگيره اما اين خانم دكتره گفت بياريد امتحان كنيم اگه بذاره كارمونو بدون بيهوشي انجام مي ديم وگرنه ببريد بيمارستان... خلاصه خدا رو شكر فعلا كه گذاشت البته به قول خانم دكتر يه كلكسيون دندون پوسيده داره بايد حالا حالا ها بريم روش كار كنيم خدا كنه بذاره دكتر گفته بود واسش كادو بياريد و وقتي كارش تموم شد بهش داد خيلي خوشحال شد تا خونه گرفته بود دستش يه ست وساي...
29 آبان 1390

خودم خودم ...

سينا كوچولو كه داره كم كم بزرگ مي شه و به قول خودش آقا مي شه همش دوست داره همه كارو خودش انجام بده و دائم مي گه خودم خودم گاهي ديگه حسابي ما رو كلافه مي كنه مثلا نه خودش مي تونه لباسشو كامل عوض نكنه و نه مي ذاره ما كمكش كنيم و هي گريه مي كنه من نمي تونم نمي شه بهش ياد دادم وقتي نمي توني به جاي اينكه گريه كني بگو مامان لطفا بيا كمكم كن حالا در پي همين آموزش يه بار صدام كرده مامان لطفا بيا كمكم كن اما تا مي رم سراغش نمي ذاره مي گه تو نه خودم خودم اين خودم گفتنش فقط در مورد كارهاي شخصي خودش نيست هركاري من انجام مي دم اونم مي خواد انجام بده جارو بكشه گردگيري كنه مشقاشو انجام بده تلويزيونو اون روشن كنه و بفرماييد شامم بذاره ديگه دار...
3 آبان 1390

پله كابين

سينا كوچولو براي اولين بار تله كابين البته به قول خودش پله كابين سوار شده... اولش كه مي خواست حركت كنه دست ما سفت مي گرفت مي گفت من مي افتم من مي افتم بعد كم كم ديگه عادي شد و پا شد بيرون و نگاه كرد البته بازم با احتياط آخه از بس كه محتاطه فسقلي ما   اولين تچربه تله كابين٢٢/٠٦/1390 ...
1 آبان 1390
1